zendegi chie??

          
زندگی چیست ؟
اگر خنده است چرا گریه می کنیم ؟
اگر گریه است چرا خنده می کنیم ؟
اگر مرگ است چرا زندگی می کنیم ؟
اگر زندگی است چرا می میریم ؟
اگر عشق است چرا به آن نمی رسیم ؟
اگر عشق نیست چرا عاشقیم 
نیمه اول زندگی صرف انتظار کشیدن برای نیمه دوم و نیمه دوم صرف حسرت خوردن برای نیمه اول
 
       
در بیکرانه ی زندگی ۲ چیز است که افسونم می کند
آبی آسمان که میبینم و می دانم که نیست
و خدایی که نمیبینم و میدانم که هست.


هر موجودی در طبیعت “آنچنان است که باید باشد”
و تنها انسان است که هرگز آنچنان که باید باشد نیست


از تنهایی به میان مردم می گریزم و از مردم به تنهایی پناه برم


من دشمن تو و عقاید تو هستم،اما حاضرم جانم را برای آزادی تو و عقاید تو فدا کنم.


مذهب،اگر پیش از مرگ به کار نیاید،پس از مرگ به هیچ کار نخواهد آمد
 

eshgh

 

ما را که بجز توبه شکستن هنری نیست / با زاهد بی مایه شکستن ثمری نیست

برخیز جز این چاره نداری که در این حال / جز جام می و مطرب و ساقی خبری نیست . . .

  آسمان امشب به حالم گریه کن

                   روح تبدار مرا پاشویه کن

                            آتش افکند عاشقی بر حاصلم

                                     گریه کن بر مجلس ختم دلم

                                            گریه کن بر من که روحم تیر خورد

                                      سایه احساس من شمشیر خورد

                              شوخ چشمی بی شکیبم کرده است

                          با خودم حتی غریبم کرده است

            شوخ چشم است و دلم در چنگ اوست

       هرچه هست ازچشم پر نیرنگ اوست

      آه آن بلا آن درد سینه سوز

            از کجا آمد نمی دانم هنوز

                   شاید از نهتوی جنگل های راز

                            شاید از پشت کپرهای نـــیاز

                                      او که با اینه ها فانوس بود

                           چشم او یک کاسه اقیانوس بود

                      آمد و بر پشت بامم پر کشید

                 از سر پرچین قلبم سر کشید

         آمد و زود از سر نعشم گذشت

 بی وفا سیلی خورم کرد و گذشت

          آمد و بر پشت پایش گم شدم

                  از جنون ورد لب مردم شدم

                         رفت و طاق عشق من آوار شد

                                    رفت و منصور دلم بر دار شد

                                              رفت و کوه طاقتم را باد برد

                                      یوسف امید من در چاه مرد

                            این هم از یک عمر مستی کردنم

                        باز هم شبنـــم پرستی کردنم

              ای دل شوریده مستی می کنی؟

        باز هم شبنم پرستی می کنی؟

            رام هر کس کی شود آهوی دشت

                      ای دل بیچاره دیدی بر نگشت

                              من که گفتم این پرستو رفتنیست

                                       من که گفتم این بهار افسرد نیست

                                              من که گفتم ای دل بی بند و بار

                                         عشق یعنی رنج یعنی انتــحار

                                  عشق خونت را دواتت می کند

                           شاه باشی عشق ماتت میکند

                آه عجب کاری به دستم داد دل

       هم شکست وهم شکستم داد دل...

می خوام فکر کنم تو هم

 

مثل همه ای

فراموشکار و بی وفا

تو بی آلایش زمین و

آفتاب بودی

به بهار سر زدم

چه شیرین واژه های مهربانی

 را نثارش کرده بودی

بغض هایی را که نگذاشتی

بشکفد

مرا بهار تادیب کرده

به اندازه دلتنگی ندیدنت

متهم به سرقت مهربانی

کلبه ات شدم

پنجره های دل را مدتهاست

به روی من بستی

زمزمه ای نمی شنوم

به وقت مرگ نیز واژه

آخر من خواهی بود

من لیاقت ندارم؟

که چون بهار باشم؟

darde del

بچه بودیم از آسمان باران می آمد ، بزرگ شده ایم از چشم هایمان می آید !

بچه بودیم دل دردها را با هزار ناله می گفتیم !

همه می فهمیدند …

بزرگ شده ایم …

درد دلمان را به صد زبان ، به کسی می گوییم …


eshghe

دیشب بارانی بودم

خیس خستگي

خسته تر از بالهای چکاوک

سالهاست

گرد خوابهایم پر می زنم

تا ببینمت

چندی است خوابت مرا ترک کرده...

دیشب بارانی شدم

بیشتر از نگاهت

گویا نگاهت هم مرا ترک کرده...

من خیس خستگي ام

بیا و دستانت را

چتر خیل خستگي هایم کن

شاید شبی

خوابت را دیدم...

انتظار.............................................

انتـــــــــــــــــــــــــــــظار ... شش حرف و چهار نقطه ! کلمه کوتاهیه . اما معنیش رو شاید سالها طول بکشه تا بفهمی ! تو این کلمه کوچیک ده ها کلمه وجود داره که تجربه کردن هر کدومش دل شیر می خواد! تنهایی ، چشم براه بودن ، غم ؛غصه ، نا امیدی ، شکنجه رو حی ،دلتنگی ، صبوری ، اشک بیصدا ؛ هق هق شبونه ؛ افسردگی ، پشیمونی، بی خبری و دلواپسی و .... ! برای هر کدوم از این کلمات چند حرفی که خیلی راحت به زبون میاد و خیلی راحت روی کاغذ نوشته میشه باید زجر و سختی هایی رو تحمل کرد تا معانی شون رو فهمید و درست درک شون کرد !!! متنفرم از هر چیزی که زمان را به یاد من میاورد... و قبل از همه ی اینها متنفرم از انتظار ... از انتـــــــــــــــــــــــــــــــظار متــــــنـــــفــــــرم..............................................

انتظار نکش

تا پایان حرف هایم راهی نمانده

کافیست دو پلک بزنی

شب آوار می شود

تو از صدای من گم تر

به خاطرت نمی رسد

که خاطر تو را می خواست

منی که جرمش خاطرات تو بود


در این شبــهای بـــارانی

 


در این شبــهای بـــارانی

 

غــــــم انگیز است تنـــــــهایــــــی

 


بـــــــه امـــــــید نگـــــــاهی تلــخ که می آیـــــی

 


به احســــاست قســــــم یــــک شب

 


دلم می میرد از حسرت

 


و  من آهسته می گویم :

 


تــــــو هــــــــم دیـــــگر نمـی آیــــی .....

غــــــم انگیز است تنـــــــهایــــــی

 


بـــــــه امـــــــید نگـــــــاهی تلــخ که می آیـــــی

 


به احســــاست قســــــم یــــک شب

 


دلم می میرد از حسرت

 


و  من آهسته می گویم :

 


تــــــو هــــــــم دیـــــگر نمـی آیــــی .....

داستان عشق جوان به دختر

جوانی گمنام عاشق دختر پادشاهی شد. رنج این عشق او را بیچاره کرده بود و راهی برای رسیدن به معشوق نمی یافت. مردی زیرک از ندیمان پادشاه که دلباختگی او را دید و جوانی ساده و خوش قلبش یافت، به او گفت پادشاه ، اهل معرفت است، اگر احساس کند که تو بنده ای از بندگان خدا هستی ، خودش به سراغ تو خواهد.

جوان به امید رسیدن به معشوق ، گوشه گیری پیشه کرد و به عبادت و نیایش مشغول شد، به طوری که اندک اندک مجذوب پرستش گردید و آثار اخلاص در او تجلی یافت .

ادامه داستان در ادامه مطلب

روزی گذر پادشاه بر مکان او افتاد ، احوال وی را جویا شد و دانست که جوان، بنده ای با اخلاص از بندگان خداست . در همان جا از وی خواست که به خواستگاری دخترش بیاید و او را خواستگاری کند . جوان فرصتی برای فکر کردن طلبید و پادشاه به او مهلت داد .

همین که پادشاه از آن مکان دور شد ، جوان وسایل خود را جمع کرد و به مکانی نا معلوم رفت . ندیم پادشاه از رفتار جوان تعجب کرد و به جست و جوی جوان پرداخت تا علت این تصمیم را بداند . بعد از مدتها جستجو او را یافت . گفت: (( تو در شوق رسیدن به دختر پادشاه آن گونه بی قرار بودی ، چرا وقتی پادشاه به سراغ تو آمد و ازدواج با دخترش را از تو خواست ، از آن فرار کردی؟ ))

جوان گفت: (( اگر آن بندگی دروغین که بخاطر رسیدن به معشوق بود ، پادشاهی را به در خانه ام آورد ، چرا قدم در بندگی راستین نگذارم تا پادشاه جهان را در خانهء خویش نبینم؟
))

عشقی که میگن،چیه؟

من نه عاشق هستم

و نه محتاج نگاهی که بلغزونه دله منو

من خودم هستم و...

تنهایی و یک حس غریب

که به صد عشق و هوس می ارزه

harf haye chert

دعای تحویل سال کنکوری ها...!!!

دعای تحویل سال کنکوری ها...!!!

خدایا!!

به پدر ومادر ما کنکوری هاصبر عظیم عنایت فرما.

این وقت های طلایی را نقره ای گردان.

عقربه های ثانیه شمار رانابودگردان.

خیالاتی هارا بی خیال گردان.

کنکوری های نا امید را امیدوار گردان.

هرچه زودتر رویاهایمان را زمینی گردان.

مارا در برابر بیماری آلزایمرمحافظت فرما.

خدایا!!

هرچه زودتر ماکنکوری هارا به زندگی طبیعی بازگردان....

الهی آمین

بهترین لحظات ازنگاه چارلی چاپلین

بهترین لحظات زندگی از نگاه چارلی چاپلین  
 
بهترین لحظات زندگی از نگاه چارلی چاپلین
 
 
To fall in love
عاشق شدن
 
To laugh until it hurts your stomach
.آنقدر بخندی که دلت درد بگیره
 
To find mails by the thousands when you return from a
vacation.
بعد از اینکه از مسافرت برگشتی ببینی
هزار تا نامه داری
 
To go for a vacation to some pretty place.
برای مسافرت به یک جای خوشگل بری
 
To listen to your favorite song in the radio.
به آهنگ مورد علاقت از رادیو گوش بدی
 
To go to bed and to listen while it rains outside.
به رختخواب بری و به صدای بارش بارون گوش بدی
 
To leave the Shower and find that
the towel is warm
از حموم که اومدی بیرون ببینی حو له ات گرمه !
 
To clear your last exam.
آخرین امتحانت رو پاس کنی
 
To receive a call from someone, you don't see a
lot, but you want to.
کسی که معمولا زیاد نمی بینیش ولی دلت
می خواد ببینیش بهت تلفن کنه
 
To find money in a pant that you haven't used
since last year.
توی شلواری که تو سال گذشته ازش استفاده
نمی کردی پول پیدا کنی
 
To laugh at yourself looking at mirror, making
faces.
برای خودت تو آینه شکلک در بیاری و
بهش بخندی !!!
 
Calls at midnight that last for hours.
تلفن نیمه شب داشته باشی که ساعتها هم
طول بکشه
 
To laugh without a reason.
بدون دلیل بخندی
 
To accidentally hear somebody say something good
about you.
بطور تصادفی بشنوی که یک نفر داره
از شما تعریف می کنه
 
To wake up and realize it is still possible to sleep
for a couple of hours.
از خواب پاشی و ببینی که چند ساعت دیگه
هم می تونی بخوابی !
 
To hear a song that makes you remember a special
person.
آهنگی رو گوش کنی که شخص خاصی رو به یاد شما
می یاره
 
To be part of a team.
عضو یک تیم باشی
 
To watch the sunset from the hill top.
از بالای تپه به غروب خورشید نگاه کنی
 
To make new friends.
دوستای جدید پیدا کنی
 
To feel butterflies!
In the stomach every time
that you see that person.
وقتی "اونو" میبینی دلت هری
بریزه پایین !
 
To pass time with
your best friends.
لحظات خوبی رو با دوستانت سپری کنی
 
To see people that you like, feeling happy
.کسانی رو که دوستشون داری رو خوشحال ببینی
 
See an old friend again and to feel that the things
have not changed.
یه دوست قدیمی رو دوباره ببینید و
ببینید که فرقی نکرده
 
To take an evening walk along the beach.
عصر که شد کنار ساحل قدم بزنی
 
To have somebody tell you that he/she loves you.
یکی رو داشته باشی که بدونید دوستت داره
 
remembering stupid
things done with stupid friends.
To laugh .......laugh. ........and laugh ......
یادت بیاد که دوستای احمقت چه کارهای
احمقانه ای کردند و بخندی
و بخندی و ....... باز هم بخندی
 
These are the best moments of life....
اینها بهترین لحظه‌های زندگی هستند
Let us learn to cherish them.
قدرشون رو بدونیم
 
"Life is not a problem to be solved, but a gift to be enjoyed"
زندگی یک هدیه است که باید ازش لذت برد
نه مشکلی که باید حلش کرد
چاپلین می گوید :
وقتی
زندگی 100 دلیل برای گریه کردن
به تو نشون میده
تو 1000 دلیل برای خندیدن
به اون نشون بده